loading...
شیعه
محمد فريد بازدید : 771 چهارشنبه 30 آذر 1390 نظرات (0)
دیوان حافظ شیرازی - صوتی فرستادن به ایمیل
پنجشنبه, 24 آذر 1390 ساعت 10:46

دیوان حافظ شیرازی - صوتی

 

 

 

دانلود یکجای فایل ها به صورت فشرده (zip):
فرمت: MP3 - تعداد فایل ها: 495

 

دانلود یکجای دیوان حافظ شیرازی - صوتی   (حجم: 116 مگابایت)

عناوین فایل ها:

  • ۱. الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
  • ۲. صلاح کار کجا و من خراب کجا
  • ۳. اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
  • ۴. صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
  • ۵. دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
  • ۶. به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
  • ۷. صوفی بیا که آینه صافیست جام را
  • ۸. ساقیا برخیز و درده جام را
  • ۹. رونق عهد شباب است دگر بستان را
  • ۱۰. دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
  • ۱۱. ساقی به نور باده برافروز جام ما
  • ۱۲. ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
  • ۱۳. می‌دمد صبح و کله بست سحاب
  • ۱۴. گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
  • ۱۵. ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
  • ۱۶. خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
  • ۱۷. سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
  • ۱۸. ساقیا آمدن عید مبارک بادت
  • ۱۹. ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
  • ۲۰. روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
  • ۲۱. دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
  • ۲۲. چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
  • ۲۳. خیال روی تو در هر طریق همره ماست
  • ۲۴. مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
  • ۲۵. شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
  • ۲۶. زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
  • ۲۷. در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
  • ۲۸. به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
  • ۲۹. ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
  • ۳۰. زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
  • ۳۱. آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
  • ۳۲. خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
  • ۳۳. خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
  • ۳۴. رواق منظر چشم من آشیانه توست
  • ۳۵. برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
  • ۳۶. تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
  • ۳۷. بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
  • ۳۸. بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
  • ۳۹. باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
  • ۴۰. المنه لله که در میکده باز است
  • ۴۱. اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است
  • ۴۲. حال دل با تو گفتنم هوس است
  • ۴۳. صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
  • ۴۴. کنون که بر کف گل جام باده صاف است
  • ۴۵. در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
  • ۴۶. گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
  • ۴۷. به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
  • ۴۸. صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
  • ۴۹. روضه خلد برین خلوت درویشان است
  • ۵۰. به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
  • ۵۱. لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
  • ۵۲. روزگاریست که سودای بتان دین من است
  • ۵۳. منم که گوشه میخانه خانقاه من است
  • ۵۴. ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
  • ۵۵. خم زلف تو دام کفر و دین است
  • ۵۶. دل سراپرده محبت اوست
  • ۵۷. آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
  • ۵۸. سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
  • ۵۹. دارم امید عاطفتی از جانب دوست
  • ۶۰. آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
  • ۶۱. صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
  • ۶۲. مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
  • ۶۳. روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
  • ۶۴. اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست
  • ۶۵. خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
  • ۶۶. بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
  • ۶۷. یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
  • ۶۸. ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
  • ۶۹. کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
  • ۷۰. مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
  • ۷۱. زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
  • ۷۲. راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
  • ۷۳. روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
  • ۷۴. حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
  • ۷۵. خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
  • ۷۶. جز آستان توام در جهان پناهی نیست
  • ۷۷. بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
  • ۷۸. دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
  • ۷۹. کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
  • ۸۰. عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
  • ۸۱. صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
  • ۸۲. آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
  • ۸۳. گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
  • ۸۴. ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
  • ۸۵. شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
  • ۸۶. ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
  • ۸۷. حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
  • ۸۸. شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
  • ۸۹. یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
  • ۹۰. ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
  • ۹۱. ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
  • ۹۲. میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
  • ۹۳. چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
  • ۹۴. زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
  • ۹۵. مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
  • ۹۶. درد ما را نیست درمان الغیاث
  • ۹۷. تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
  • ۹۸. اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
  • ۹۹. دل من در هوای روی فرخ
  • ۱۰۰. دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
  • ۱۰۱. شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
  • ۱۰۲. دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
  • ۱۰۳. روز وصل دوستداران یاد باد
  • ۱۰۴. جمالت آفتاب هر نظر باد
  • ۱۰۵. صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
  • ۱۰۶. تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
  • ۱۰۷. حسن تو همیشه در فزون باد
  • ۱۰۸. خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
  • ۱۰۹. دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
  • ۱۱۰. پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
  • ۱۱۱. عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
  • ۱۱۲. آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
  • ۱۱۳. بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
  • ۱۱۴. همای اوج سعادت به دام ما افتد
  • ۱۱۵. درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
  • ۱۱۶. کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
  • ۱۱۷. دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
  • ۱۱۸. آن کس که به دست جام دارد
  • ۱۱۹. دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
  • ۱۲۰. بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
  • ۱۲۱. هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
  • ۱۲۲. هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
  • ۱۲۳. مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
  • ۱۲۴. آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
  • ۱۲۵. شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
  • ۱۲۶. جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
  • ۱۲۷. روشنی طلعت تو ماه ندارد
  • ۱۲۸. نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
  • ۱۲۹. اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
  • ۱۳۰. سحر بلبل حکایت با صبا کرد
  • ۱۳۱. بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
  • ۱۳۲. به آب روشن می عارفی طهارت کرد
  • ۱۳۳. صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
  • ۱۳۴. بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
  • ۱۳۵. چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
  • ۱۳۶. دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
  • ۱۳۷. دل از من برد و روی از من نهان کرد
  • ۱۳۸. یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
  • ۱۳۹. رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
  • ۱۴۰. دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
  • ۱۴۱. دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
  • ۱۴۲. دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
  • ۱۴۳. سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
  • ۱۴۴. به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
  • ۱۴۵. چه مستیست ندانم که رو به ما آورد
  • ۱۴۶. صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد
  • ۱۴۷. نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
  • ۱۴۸. یارم چو قدح به دست گیرد
  • ۱۴۹. دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
  • ۱۵۰. ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
  • ۱۵۱. دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
  • ۱۵۲. در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
  • ۱۵۳. سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
  • ۱۵۴. راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
  • ۱۵۵. اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
  • ۱۵۶. به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
  • ۱۵۷. هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
  • ۱۵۸. من و انکار شراب این چه حکایت باشد
  • ۱۵۹. نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
  • ۱۶۰. خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
  • ۱۶۱. کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
  • ۱۶۲. خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
  • ۱۶۳. گل بی رخ یار خوش نباشد
  • ۱۶۴. نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
  • ۱۶۵. مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
  • ۱۶۶. روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
  • ۱۶۷. ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
  • ۱۶۸. گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
  • ۱۶۹. یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
  • ۱۷۰. زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
  • ۱۷۱. دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
  • ۱۷۲. عشق تو نهال حیرت آمد
  • ۱۷۳. در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
  • ۱۷۴. مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
  • ۱۷۵. صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
  • ۱۷۶. سحرم دولت بیدار به بالین آمد
  • ۱۷۷. نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
  • ۱۷۸. هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
  • ۱۷۹. رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
  • ۱۸۰. ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
  • ۱۸۱. بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
  • ۱۸۲. حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
  • ۱۸۳. دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
  • ۱۸۴. دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
  • ۱۸۵. نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
  • ۱۸۶. گر می فروش حاجت رندان روا کند
  • ۱۸۷. دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
  • ۱۸۸. مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
  • ۱۸۹. طایر دولت اگر باز گذاری بکند
  • ۱۹۰. کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
  • ۱۹۱. آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
  • ۱۹۲. سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
  • ۱۹۳. در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
  • ۱۹۴. سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
  • ۱۹۵. غلام نرگس مست تو تاجدارانند
  • ۱۹۶. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
  • ۱۹۷. شاهدان گر دلبری زین سان کنند
  • ۱۹۸. گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
  • ۱۹۹. واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
  • ۲۰۰. دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند
  • ۲۰۱. شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
  • ۲۰۲. بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
  • ۲۰۳. سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود
  • ۲۰۴. یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
  • ۲۰۵. تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
  • ۲۰۶. پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
  • ۲۰۷. یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
  • ۲۰۸. خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
  • ۲۰۹. قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
  • ۲۱۰. دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
  • ۲۱۱. دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
  • ۲۱۲. یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
  • ۲۱۳. گوهر مخزن اسرار همان است که بود
  • ۲۱۴. دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
  • ۲۱۵. به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
  • ۲۱۶. آن یار کز او خانه ما جای پری بود
  • ۲۱۷. مسلمانان مرا وقتی دلی بود
  • ۲۱۸. در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
  • ۲۱۹. کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
  • ۲۲۰. از دیده خون دل همه بر روی ما رود
  • ۲۲۱. چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
  • ۲۲۲. از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
  • ۲۲۳. هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
  • ۲۲۴. خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
  • ۲۲۵. ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود
  • ۲۲۶. ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
  • ۲۲۷. گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
  • ۲۲۸. گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
  • ۲۲۹. بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد
  • ۲۳۰. اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
  • ۲۳۱. گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
  • ۲۳۲. بر سر آنم که گر ز دست برآید
  • ۲۳۳. دست از طلب ندارم تا کام من برآید
  • ۲۳۴. چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
  • ۲۳۵. زهی خجسته زمانی که یار بازآید
  • ۲۳۶. اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
  • ۲۳۷. نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
  • ۲۳۸. جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
  • ۲۳۹. رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
  • ۲۴۰. ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
  • ۲۴۱. معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
  • ۲۴۲. بیا که رایت منصور پادشاه رسید
  • ۲۴۳. بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
  • ۲۴۴. معاشران گره از زلف یار باز کنید
  • ۲۴۵. الا ای طوطی گویای اسرار
  • ۲۴۶. عید است و آخر گل و یاران در انتظار
  • ۲۴۷. صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
  • ۲۴۸. ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
  • ۲۴۹. ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
  • ۲۵۰. روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
  • ۲۵۱. شب وصل است و طی شد نامه هجر
  • ۲۵۲. گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
  • ۲۵۳. ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
  • ۲۵۴. دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
  • ۲۵۵. یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
  • ۲۵۶. نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
  • ۲۵۷. روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
  • ۲۵۸. هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
  • ۲۵۹. منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
  • ۲۶۰. ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز
  • ۲۶۱. درآ که در دل خسته توان درآید باز
  • ۲۶۲. حال خونین دلان که گوید باز
  • ۲۶۳. بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
  • ۲۶۴. خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
  • ۲۶۵. برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
  • ۲۶۶. دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز
  • ۲۶۷. ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
  • ۲۶۸. گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
  • ۲۶۹. دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
  • ۲۷۰. درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
  • ۲۷۱. دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
  • ۲۷۲. بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
  • ۲۷۳. اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
  • ۲۷۴. به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش
  • ۲۷۵. صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
  • ۲۷۶. باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
  • ۲۷۷. فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
  • ۲۷۸. شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
  • ۲۷۹. خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش
  • ۲۸۰. چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
  • ۲۸۱. یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
  • ۲۸۲. ببرد از من قرار و طاقت و هوش
  • ۲۸۳. سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
  • ۲۸۴. هاتفی از گوشه میخانه دوش
  • ۲۸۵. در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
  • ۲۸۶. دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
  • ۲۸۷. ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
  • ۲۸۸. کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
  • ۲۸۹. مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
  • ۲۹۰. دلم رمیده شد و غافلم من درویش
  • ۲۹۱. ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
  • ۲۹۲. قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
  • ۲۹۳. بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
  • ۲۹۴. در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
  • ۲۹۵. سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
  • ۲۹۶. طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
  • ۲۹۷. زبان خامه ندارد سر بیان فراق
  • ۲۹۸. مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق
  • ۲۹۹. اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک
  • ۳۰۰. هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
  • ۳۰۱. ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
  • ۳۰۲. خوش خبر باشی ای نسیم شمال
  • ۳۰۳. شممت روح وداد و شمت برق وصال
  • ۳۰۴. دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
  • ۳۰۵. به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
  • ۳۰۶. اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
  • ۳۰۷. هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمایل
  • ۳۰۸. ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
  • ۳۰۹. عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
  • ۳۱۰. مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
  • ۳۱۱. عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام
  • ۳۱۲. بشری اذ السلامه حلت بذی سلم
  • ۳۱۳. بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
  • ۳۱۴. دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
  • ۳۱۵. به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
  • ۳۱۶. زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
  • ۳۱۷. فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
  • ۳۱۸. مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
  • ۳۱۹. سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم
  • ۳۲۰. دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
  • ۳۲۱. هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
  • ۳۲۲. خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
  • ۳۲۳. ز دست کوته خود زیر بارم
  • ۳۲۴. گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
  • ۳۲۵. گر دست دهد خاک کف پای نگارم
  • ۳۲۶. در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
  • ۳۲۷. مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
  • ۳۲۸. من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
  • ۳۲۹. جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
  • ۳۳۰. تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
  • ۳۳۱. به تیغم گر کشد دستش نگیرم
  • ۳۳۲. مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
  • ۳۳۳. نماز شام غریبان چو گریه آغازم
  • ۳۳۴. گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
  • ۳۳۵. در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
  • ۳۳۶. مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
  • ۳۳۷. چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
  • ۳۳۸. من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
  • ۳۳۹. خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
  • ۳۴۰. من که از آتش دل چون خم می در جوشم
  • ۳۴۱. گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
  • ۳۴۲. حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
  • ۳۴۳. چل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم
  • ۳۴۴. عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم
  • ۳۴۵. بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
  • ۳۴۶. من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
  • ۳۴۷. صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
  • ۳۴۸. دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
  • ۳۴۹. دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
  • ۳۵۰. به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
  • ۳۵۱. حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
  • ۳۵۲. روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم
  • ۳۵۳. من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم
  • ۳۵۴. به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
  • ۳۵۵. حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم
  • ۳۵۶. گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
  • ۳۵۷. در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
  • ۳۵۸. غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
  • ۳۵۹. خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
  • ۳۶۰. گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
  • ۳۶۱. آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
  • ۳۶۲. دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
  • ۳۶۳. دردم از یار است و درمان نیز هم
  • ۳۶۴. ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم
  • ۳۶۵. عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم
  • ۳۶۶. ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم
  • ۳۶۷. فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
  • ۳۶۸. خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
  • ۳۶۹. ما ز یاران چشم یاری داشتیم
  • ۳۷۰. صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم
  • ۳۷۱. ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
  • ۳۷۲. بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
  • ۳۷۳. خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
  • ۳۷۴. بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
  • ۳۷۵. صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
  • ۳۷۶. دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
  • ۳۷۷. ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
  • ۳۷۸. ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
  • ۳۷۹. سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم
  • ۳۸۰. بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
  • ۳۸۱. گر چه ما بندگان پادشهیم
  • ۳۸۲. فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
  • ۳۸۳. چندان که گفتم غم با طبیبان
  • ۳۸۴. می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
  • ۳۸۵. یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
  • ۳۸۶. خدا را کم نشین با خرقه پوشان
  • ۳۸۷. شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
  • ۳۸۸. بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
  • ۳۸۹. چو گل هر دم به بویت جامه در تن
  • ۳۹۰. افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
  • ۳۹۱. خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
  • ۳۹۲. دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
  • ۳۹۳. منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
  • ۳۹۴. ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
  • ۳۹۵. گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
  • ۳۹۶. صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
  • ۳۹۷. ز در درآ و شبستان ما منور کن
  • ۳۹۸. ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
  • ۳۹۹. کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن
  • ۴۰۰. بالابلند عشوه گر نقش باز من
  • ۴۰۱. چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
  • ۴۰۲. نکته‌ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
  • ۴۰۳. شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
  • ۴۰۴. می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این
  • ۴۰۵. به جان پیر خرابات و حق صحبت او
  • ۴۰۶. گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
  • ۴۰۷. مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
  • ۴۰۸. ای آفتاب آینه دار جمال تو
  • ۴۰۹. ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
  • ۴۱۰. ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
  • ۴۱۱. تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
  • ۴۱۲. مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
  • ۴۱۳. خط عذار یار که بگرفت ماه از او
  • ۴۱۴. گلبن عیش می‌دمد ساقی گلعذار کو
  • ۴۱۵. ای پیک راستان خبر یار ما بگو
  • ۴۱۶. خنک نسیم معنبر شمامه‌ای دلخواه
  • ۴۱۷. عیشم مدام است از لعل دلخواه
  • ۴۱۸. گر تیغ بارد در کوی آن ماه
  • ۴۱۹. وصال او ز عمر جاودان به
  • ۴۲۰. ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
  • ۴۲۱. در سرای مغان رفته بود و آب زده
  • ۴۲۲. ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای
  • ۴۲۳. دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
  • ۴۲۴. از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای
  • ۴۲۵. دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشیده
  • ۴۲۶. از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
  • ۴۲۷. چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
  • ۴۲۸. سحرگاهان که مخمور شبانه
  • ۴۲۹. ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
  • ۴۳۰. به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
  • ۴۳۱. لبش می‌بوسم و در می‌کشم می
  • ۴۳۲. مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
  • ۴۳۳. ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
  • ۴۳۴. ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
  • ۴۳۵. با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
  • ۴۳۶. آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
  • ۴۳۷. ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
  • ۴۳۸. سبت سلمی بصدغیها فادی
  • ۴۳۹. دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
  • ۴۴۱. چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
  • ۴۴۲. به جان او که گرم دسترس به جان بودی
  • ۴۴۳. چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
  • ۴۴۴. شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
  • ۴۴۵. تو را که هر چه مراد است در جهان داری
  • ۴۴۶. صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
  • ۴۴۷. بیا با ما مورز این کینه داری
  • ۴۴۸. ای که در کوی خرابات مقامی داری
  • ۴۴۹. ای که مهجوری عشاق روا می‌داری
  • ۴۵۱. خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
  • ۴۵۲. طفیل هستی عشقند آدمی و پری
  • ۴۵۳. ای که دایم به خویش مغروری
  • ۴۵۴. ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
  • ۴۵۵. عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی
  • ۴۵۶. نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
  • ۴۵۷. هزار جهد بکردم که یار من باشی
  • ۴۵۸. ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
  • ۴۵۹. زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی
  • ۴۶۰. سلیمی منذ حلت بالعراق
  • ۴۶۱. کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی
  • ۴۶۲. یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
  • ۴۶۳. سلام الله ما کر اللیالی
  • ۴۶۴. بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
  • ۴۶۵. رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
  • ۴۶۶. این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
  • ۴۶۷. زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
  • ۴۶۸. که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
  • ۴۶۹. انت روائح رند الحمی و زاد غرامی
  • ۴۷۰. سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
  • ۴۷۱. ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
  • ۴۷۲. احمد الله علی معدله السلطان
  • ۴۷۳. وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
  • ۴۷۴. هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی
  • ۴۷۵. گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
  • ۴۷۶. نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
  • ۴۷۷. دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
  • ۴۷۸. نوش کن جام شراب یک منی
  • ۴۷۹. صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی
  • ۴۸۰. ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
  • ۴۸۱. بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
  • ۴۸۲. ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
  • ۴۸۳. سحرگه ره روی در سرزمینی
  • ۴۸۴. تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
  • ۴۸۵. ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
  • ۴۸۶. بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
  • ۴۸۷. ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
  • ۴۸۸. سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
  • ۴۸۹. ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
  • ۴۹۰. در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
  • ۴۹۱. به چشم کرده‌ام ابروی ماه سیمایی
  • ۴۹۲. سلامی چو بوی خوش آشنایی
  • ۴۹۳. ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
  • ۴۹۴. ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
  • ۴۹۵. می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی

 

به اشتراک گذاری این مطلب:

 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام به اين وب خوش امديد به اميد ظهور امام زمان (عج)
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    كودكان ونو جوانان

    آمار سایت
  • کل مطالب : 107
  • کل نظرات : 630
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 17
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 83
  • بازدید سال : 1,615
  • بازدید کلی : 40,839
  • کدهای اختصاصی